اولین باری که دیدمش موهاشو صاف کرده بود و پیراهن یقه اسکی تنش بود. نیمه های پاییز بود که اومد، قرار بود نیمه باقی مونده کلاسو درس بده. صدای زیبایی داشت و یه چیزی از جنس آرامش تو لحن صداش نهفته بود. از منی سوتا اومده بود. دکتراشو از دانشکده ما گرفته بود، دانشگاه منی سوتا تدریس کرده بود و رایس یه گروه ان جی او* و مرکز تحقیفات در زمینه حقوق اقلیتها و عدالت محیط زیست** بود.
سیسیلیا اولین سرخپوستیه که از نزدیک باهاش آشنا شدم. چشمای درشت میشی رنگش برق عجیبی داره. سی ساله به نظر میاد آما باید چهلو هشت یا نه سالی داشته باشه.
تو کلاساش گذشت زمانو احساس نمکردی. پر از شور و هیجان بود تدریسش. از ارتباط هستی*** و زن و جنبشهای توام محیط زیست و فمینیزم**** گفت. از دانش سنتی*****و برتریش بر علوم مدرن گفت. از کاپیتالیسم؛ امپریالیزم و سیاست های مستعمراتی گفت و از بی عدالتی. تو همین کلاسها بود که نگرشم به دنیا عوض شد؛ انگار که دوباره متولد شدم.
جولای امسال هر دومون هند بودیم. همونجا بود که بهم درمورد اسمهای سرخپوستی گفت. گفت سرجپوستها معتقدا که هر کودکی که زاده میشه اسمی در هستی برای اون به وجود میاد؛ اسمی که ماهیت وجودی اونه. وقتی کودک سرجپوستی بدنیا میاد، پدر و مادر کودک هدیه ای به بزرگ قبیله میدن تا در هستی****** اسم کودکشونو پیدا کنه. اسم سرخپوستی سیسلیا" زن تغییر دهنده" ست و چقدر این اسم برازندشه.
در مراسم فارق التحصیلی،درمورد هرکدوم ار فارغ التحصیلها یکی از استادها یا کارمندهای دانشکده چند دقیقه ای صعبت میکنه. سیسیلیا استادی بود که در مورد من حرف زد و من وجودم مثل همیشه با گوش دادن به "زن تغییردهنده" پر از رنگ و شادی شد.
NGO *
Environmental justice **
Nature ***
Ecological Feminism ****
Traditional Knowledge *****
Universe ******