Lilypie Second Birthday tickers

Lilypie Second Birthday tickers

Friday, October 01, 2010

پسرک رو میخوام بذارم از فردا برای 2 روز در هفته مهد. حالم بده. مادر بودن چقدر سخته. 7-8 صفحه فرم دادن دستم که پر کنم. تو یکیش نوشتن اینجا در مورد بچه تون بنویسن تا بهتر باهاش آشنا بشیم. آخه من کودومشو بنویسم؟ اینکه بد از خواب بد از ظهر دوست داره یه 10 دقیقه تو بغلم باشه و با هم برقصیم و بخندیم. اینکه دماغمو فشار میده که من براش بوق بزنم. قلبم تیر میکشه.

داره یواش یواش راه میوفته. 3-4 تا قدم برمیداه...بد وایمیسه ذوق میکنه.

نگرانه فردام، دلم گرفته.

3 comments:

نوشا said...

آخی... نگران نباش بهارکی. دوران مهد هم دوران خوبیه برای بچه ها. من خودم از یک سالگی مهد می رفتم. باور کن برای مادرها شاید سخت تر باشه تا برای بچه ها... زندگی اجتماعی را باید یک جایی بالاخره شروع کرد.

مواظب خودت باش خیلی

Mrs Shin said...

روز اولی که سینا رو گذاشتم مهد و اومدم دفتر رفتم پیش اون دوستم که خودشم بچه داره زدم زیر گریه. سینا اتفاقا اصلا گریه نکرد. خیلی سخت بود. انگار یه تیکه از منو کنده بودن... به خودت سخت نگیر. بذار اشکات بریزه. بعدش بهتر می شی. هنوزم که هنوزه یه حالی دارم وقتی دارم می رم دنبالش مهدکودک... بال می زنم بال بال بال ... مامان بودن سخته عزیزم

Tara said...

cheghadr in harfat shabihe donyaye mane... Ryan alan 1.5 saale ke mire Mahd. Hanuzam man gerye mikonam sobha vaghti mizaramesh. 2shanbe inhafte az khab boland shode bud migoft: Maman kelide mahd gom shode, emruz bayad khune bemunim..
munde budam gerye konam ya bekhandam?